خبرخوان

نوشته های بلاگ  "2018"  از "فروردین"

از سری داستانهای کوتاه و آموزنده
در روزگار قديم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در يک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قايم شد تا ببيند چه کسى آن را از جلوى مسير بر می‌دارد. يک مرد روستايى شانه‌اش را زير سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. بالاخره موفق شد به راهش ادامه داد متوجه شد کيسه‌اى زير آن سنگ در زمين فرو رفته است، کيسه را باز کرد و... برای ادامه بر روی دکمه ی جزییات کلیک کنید.